این بنده ی روسیاه برمی گردد...

ساخت وبلاگ
این یکی از اندیشه‌های اصلی امیل دورکیم در اواخر قرن نوزدهم بود: با ازمیان‌برداشتن آیین‌ها، سنت‌ها، نقش‌ها و انتظاراتی که قرن‌ها امیال ما را هدایت کرده‌اند، توانایی فهمیدن این را هم از دست داده‌ایم که اکنون به آنچه می‌خواستیم رسیده‌ایم و می‌توانیم دیگر دست از تلاش برداریم. او می‌نویسد «وقتی چیزی برای متوقف‌کردن ما وجود نداشته باشد، نمی‌توانیم خود را متوقف کنیم. فراتر از لذت‌هایی که تجربه کرده‌ایم، سایر لذت‌ها را تصور کرده و به‌دنبالشان می‌رویم، و اگر کسی کم‌وبیش همۀ لذت‌های ممکن را تجربه کرده باشد، آرزوی غیرممکن‌ها را می‌پرورد، عطش برای چیزهایی که نیست». نقش‌های اجتماعی، هرچند محدودکننده و قدیمی به نظر برسند، حداقل برایمان روشن می‌کنند که آیا باید توقف کنیم و گل‌های رز را ببوییم، یا اینکه خود را در جست‌وجوی گل‌های خوش‌بو‌تری که در آن سوی تپه هستند از پا درآوریم.  شاید ارزش بالارفتن از تپه را داشته باشد، شاید هم چیزی که به‌دنبالش هستید اصلاً گل رز نباشد. ولی جست‌وجوی بی‌پایان خوشبختی می‌تواند نتیجه‌ای معکوس داشته باشد: به‌جای رسیدن به زندگی عمیق‌تر و پرمعناتر، به چیزهایی برسیم که واقعاً نیازی به آن‌ها نداریم.   وسط قحطی پست‌های خوب، این پست و مقاله‌ای که توش معرفی شده رو از دست ندید. (به درد متاهل‌ها می‌خوره البته). این بنده ی روسیاه برمی گردد......
ما را در سایت این بنده ی روسیاه برمی گردد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0faryadesokout5 بازدید : 50 تاريخ : سه شنبه 8 فروردين 1402 ساعت: 17:18

بسم الله الرَّحمن الرَّحیم   دیشب سالکی جوان از راهی دور به اینجا آمده بود، بعد از مدت‌ها. آمده بود تا چند ساعتی با هم در اقیانوس ناآرام، طی طریق کنیم و بعد کمی روی آب دراز بکشیم و نفسی تازه کنیم و باز به اعماق برگردیم.  سالک که حالا در فنا، به «ماهی عشق نور» بدل شده بود گفت بارها در مسیر اقیانوس با ماهی‌ِ همراه‌ش به مشکل خورده و هربار به این فکر کرده که اگر هم‌مسیرش خدایی نکرده، علاوه بر آنکه مثلاً گاهی بی‌نظم یا بدخلق یا تنبل بود، بیماری لاعلاجی هم داشت یا بی‌رحم بود و بچه‌ماهی‌ها را می‌خورد، یا چه‌می‌دانم اگر بچه‌هایش را در میان امواج گم می‌کرد بهتر بود یا وضعیت امروزش؟ و گفت هربار که فهمیده شرایطی بسیار بدتر و امواجی سهمگین‌تر هم بوده و هست که می‌توانسته دامان زندگی‌اش را بگیرد، آرام شده و به جای فکر کردن به نداشته‌ها، به مسیر ادامه داده. بعد قصه‌ای گفت از زبان مادربزرگش، که: یک روز خدا به همه ماهی‌ها گفت مشکلاتتان را اینجا بریزید. همه ریختند، کوهی از مشکل درست شد. بعد گفت حالا هرکس برود و هر مشکلی را دوست دارد برای خودش انتخاب کند. همه رفته بودند و بعد از کلی گشتن و گشتن، تصمیم گرفته بودند مشکل خودشان را بردارند! گفتم قبول، اما نیمه دیگرِ لیوانی که دستت گرفته‌ای همیشه این است که همین مشکلات هم می‌توانست با دیگری نباشد. ماهی‌ها گناه دارند...باور کن. باور کن تمام عمر دلخوش بوده‌اند به هم‌مسیری که بیاید و با هم... ماهی عشق نور بعد از سکوتی که نشانه‌هایی از تایید را هم در خود داشت، ادامه داد که بارها، در راه، به دیگران و خوشبختی‌شان و حتی به خوشبختی خودش کنار دیگر ماهی‌ها فکر کرده، اما فهمیده که انتخاب بعدی هم به اندازه این یکی ناپایدا این بنده ی روسیاه برمی گردد......
ما را در سایت این بنده ی روسیاه برمی گردد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0faryadesokout5 بازدید : 49 تاريخ : سه شنبه 8 فروردين 1402 ساعت: 17:18

بسم الله النّور همیشه یکی از جذاب‌ترین کارها برای من، پی بردن به تاریک‌ترین نقاط وجودی خودم و دیگران، نگاه کردن با عینک آدم‌های مختلف و کشف زوایای پنهان خودم، دیگر آدم‌ها و اتفاقات اطراف‌مون بوده. آدم‌های اطراف‌تون، دوستان یا عزیزانتون، کلی قابلیت و توانایی دارن که برای خودشون هم مغفول مونده...و گاهی با کمی تامل میشه اون‌ها رو کشف کرد. تلاقی ماه مبارک و تعطیلات عید فرصت خوبیه که فکر کنیم، در مورد هرکسی که دوست داریم، پدر، مادر، همسر، فرزند، خواهر یا برادر یا حتی خودمون...و یکی از این قابلیت‌ها رو توی اون آدم پیدا کنیم و باهاش این چالش رو شروع کنیم. بدون اینکه در این حد مستقیم از چالش بودن ماجرا خبردار بشه. باهاش حرکت کنیم توی این مسیر...و آخر ماه مبارک این توانایی کشف شده، که ممکنه تبدیل به عادت روزانه شده باشه رو بهش هدیه بدیم. فور اگزمپل: با فرد انتخابی‌تون قرار بذارید که روزی دو تا لغت از زبان X که میخواست شروع کنه رو حفظ کنه و ازش هر روز بپرسید و تشویقش کنید، با ممارست. یا قرار بذارید روزی یک صفحه قرآن بخونید، با ترجمه. یا هر روز یه کار مشترک با هم انجام بدید، کاملاً ابداعی و فکر شده، اونم در حد مثلا نیم ساعت که زده نشید. یا هرچی که اون آدم دوست داره و نتونسته بره سمتش (به هر دلیل از جمله ترس یا تنها بودن یا نبود فرصت). حتی فراتر از این، سازکاری رو طراحی کنید برای حل مشکلاتتون...و با هم پیش ببریدش. مثلا طرحی بریزید برای اینکه بتونید تا آخر ماه مبارک با همسرتون بحث و دعوا نداشته باشید. (این برا خودم خوبه)  :) آخر ماه مبارک، کارنامه عملکرد رو بهش هدیه بدید و بگید: «من یه توانایی جدید در تو کشف کردم. ببین الان مثلا 25 روزه که هر روز این کار رو انجام دادی». یا «ببین ما این بنده ی روسیاه برمی گردد......
ما را در سایت این بنده ی روسیاه برمی گردد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0faryadesokout5 بازدید : 53 تاريخ : سه شنبه 8 فروردين 1402 ساعت: 17:18